دنيا دو روزه
دنيا دو روزه
AHVAZ WEB 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیا دو روزه و آدرس saeednima.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. با لینک کردن بازدید خود را افزایش دهید دوست دار شما سعید و نیما





عشق اول و آخر من نويسنده نيستم فقط خواهش ميكنم اين داستان را بخوانيد شك ندارم با خواندن اين داستان پشيمان نميشيد . ميخوام از عشقي حرف بزنم كه شايد ميتونست ليلي و مجنون دوم روبسازه عشقي كه زمانش كم بود اما حس داشت يك حسي كه ديگه تجربه نميشه نميدونم از كجا شروع كنم محل آشنايي جايي بود كه همه به هم دروغ ميگفتن و خيانت ميكردن جايي كه اگه بدونين كجا بود حرف هام باورتون نميشه اما تو اين مكان وحشتناك , يك عشق شكل گرفت يك عشق بدون دروغ عشق كامران و نفس دو عاشقي كه اينقدر وقتشون كم بود كه همديگه رو نديدن فقط همديگه رو حس ميكردن دو عاشق از دو شهر جدا از هم تو مكاني كه كامران و نفس با هم آشنا شده بودن همه به اونا حسودي ميكردن به خاطر همين براي پيدا كردن همديگه رمز داشتن . مثلا سخن آخر سهراب سپهري در اواخر عمرش كه ميگفت زندگي بايد كرد اين دو عاشق به خاطر اينكه ميخواستند تنها باشند و با توجه به مكاني كه با هم عشق بازي ميكردند مجبور بودند شب ها يا بهتر بگم نيمه شب قرار بزارند . اين دو طوري عاشق هم شده بودند كه به افراد ديگه اي كه اونجا بودند توجه نميكردند . نفس در اوايل اشنايي با كامران به وجود عشق ايمان نداشت اما كامران از ته قلب به جادوي زندگي ايمان داشت . نميخوام از اوايل عشق بازي كامران و نفس بگم جون هم فضا نداريم هم آخرش خيلي قشنگ تره . بعد از مدتي مكاني كه كامران و نفس قرار ميزاشتن بسته ميشه و اين دو از هم بي خبر ميشوند . كامران ياد حرفاي نفس مي افتد در شبي كه خودش نبوده ’ انگار در آن شب كسي به آن جا آمده و آدرس مكاني جديد را داده . جايي كه ديگر خبري از دروغ و فحش و حسادت نبود . انگار نفس هم از ان مكان خوشش آمده و از كسي كه آنجا را معرفي كرده بود تشكر كرده . کامران تصمیم میگیره بره تو اون مکان منتظره نفس باشه تا شاید نفسش رو دوباره ملاقات کنه . یک روز گذشت و خبری از نفس نشد . کامران دیگه تحمل دور بودن از نفس را نداشت . از دوستش خواست به مکان قبلی برود و برای نفس پیغام بزاره که بیاد به مکان جدید و كامران اونجا منتظرش هست . بعد از اینکه نفس پیغام دوست کامران رو میبینه شک میکنه و قبول نمیکنه که به اونجا برود . با اصرارهاي زیاد دوست کامران نفس قبول میکنه که به مکان جدید برود . وقتی نفس به اونجا میره و با بی تابی های کامران مواجه میشه ، به خودش میاد و به وجود علاقه زياده كامران به خوش ایمان میاره . چند وقت این دو با هم بودند و صحبت ها و درد و دل های زیادی کردند این دو با آنکه شماره همدیگر را نداشتند برای همدیگر آهنگ پیشواز انتخاب میکردند تا آن زمان که برای نفس مشکلی پیش اومد و دیگر نمیتوانست مثل قدیم سر وقت عشق خودش رو به کامران ابراز کند . کامران هم قبول میکند و فقط یک خواسته از نفس داره اینکه شماره اش رو قبول کند . نفس قبول نمیکند و از کامران بابت آشنایی با او ابراز خوشحالی میکند اما کامران چند بار دیگر اصرار میکند ولی نفس قبول نمیکند . دیگر زمان جدایی فرا رسیده با بوسه های عاشقانه و آرزوهای قشنگ برای یکدیگر اما کامران به اوج دیوانگی میرسد و با هر سختی و دلهره ای که بود شماره اش را به نفس میدهد . قرار بود برای آخرین بار و در نیمه های شب با هم عشق بازی کنند و بوسه های آخر را بر لبان همدیگر بزنند . کامران در اتاق خود تنها بود که ناگهان تلفنش به صدا در آمد ، کامران اینقدر خوشحال بود انگار دوباره زنده شده . وقتی که صفحه تلفن را مشاهده کرد و دید شماره آشنا نیست با خوشحالي جواب داد اما از آن طرف خانمی گفت : سلام خوبی مریم ؟ کامران هم که دیگر حال صحبت کردن را نداشت گفت خانم اشتباه گرفتید و گوشی را قطع کرد . باز هم دوباره تماس گرفته شد و این بار هم همان جملات تکرار شد . بعد از آن یک پیامک از طرف آن خانم فرستاده شد با این متن که : بله اشتباه گرفتم ببخشید شرمنده . کامران که حس تکان خوردن را نداشت جواب نداد . دوباره همان پیام با همان مضمون فرستاده شد این بار کامران جواب داد و نوشت : خانم محترم متوجه شدم اشتباه گرفتید ، ببخشید حالم خوب نیست اشکال نداره . باز هم از آن طرف پیامک اومد که ببخشید میشه کد آهنگ پیشوازتون رو بدید . کامران هم که با این حرف به یاد نفس افتاد کمی بهتر شد و کد آهنگ پیشوازش را فرستاد . باز هم از آن طرف چند پيام فرستاده شد مثل معذرت. من ازکجامیدونستم حال شما خوب نیست ؟ تقصیرمن چیه شما عاشق شدین سرمن خالی میکنین ؟ مثل اینکه شما منتظر کسی هستید ؟ من ترم اول روانشناسی هستم میتونم کمکتون کنم ؟ کامران هم که شک کرده بود نکنه این خانم همون نفس زندگیش باشه و یا فكر ميكرد ميتونست از این دلتنگی در بیاد با این خانم تا نیمه های شب هم صحبت شد . به نظر شما من مشكل دارم ؟ آره هركي غم داره بزرگترين مشكل ها را دارد . پايه ي همه ي مشكلات غمه غم كه باشه به دنبالش گوشه گيري افسردكي تنهايي عدم اعتماد مجدد عدم اعتماد به نفس و نارحتي هاي ديگه هست . نظر كارشناسي شما درست اما اين غم واسه من قشنگه مشكلي هم باهاش ندارم تو عشق همه چي اولش قشنگه ببخشيد آقاي... خوب ميشين آره خوب ميشم اما هميشه به يادشم دوستون نداشت ؟ چرا داشت اما من كه از دلش خبر نداشتم خيلي دوسش داشتين ؟ آره خيلي خيلي زياد الان ديگه نيست ؟ نميدونم منتظرشم چند وقته دوستين ؟ اين موقع شب بيرون قرار ميزارين ؟ يا با تماس تلفني ؟ نزديك يك ماه شايد باور نكنين اما اون هم بچه تهران بود . اينترنتي با هم در ارتباط بوديم اما من واقعا حسش ميكردم . اینترنتی ؟ چت ؟ هم دیگر رو هم میدیدید ؟ آره اینترنتی ، نه نمدیدیم. آهان چت انلاین . چجوری بهش اعتماد کردی ؟ آره . من واقعأ حسش میکردم . همونجوری که اون اعتماد کرد منم اعتماد کردم . شاید واسه تفریح بوده ؟ نمیدونم واسه چی اینکار رو کرد . از کجا میدونستین متأهل نیست ؟ مگه چیکار کرد ؟ من بهش اعتماد داشتم . اومد سریع خدافظی کرد و رفت . شاید از شما چیزی خواسته و انجام ندادین یا ردش کردین ؟ از کجا اینقدر مطمئن بودین که متأهل نبوده ؟ نه هیچ مشکلی نداشتیم ، گفتم که اعتماد دو طرفه بود . به هرحال امیدوارم هرجور خدا صلاح دونست پیش بیاد ، من به عشق ایمان دارم ، چه حضوری چه اینترنتی و غیرحضوری ، چه اینور دنیا باشی چه اونور دنیا . بازی روزگاره ، نباید گله داشت . مرسی از دلداریتون ، راستی آهنگ پیشوازم رو اون انتخاب کرده . چه خوب . من اسم شما رو نمیدونم ! کامران و شما ؟ من نفس . نفس ؟؟؟ خودتی ؟؟؟ جان ؟ آره خودتی . نه جانم من وقت نمیکنم به درسها و کارام برسم چه برسه به اینکه برم توی اینترنت چت کنم . ببخشید حالتون خوبه ؟ پس اسم عشقت نفس ، چه جالب . واقعأ راست میگی یا داری اذیت میکنی ؟ انگار باعث سوء تفاهم شدم . پس به نفس خانم شمارتو دادید ؟ پس چرا زنگ نمیزنه بهتون ؟ آهان هر کسی اسمش نفس باشه فکر میکنید عشقت باشه ؟ گناه من چیه که اسممو گذاشتن نفس ؟ آقای کامران با شمام . آخه من ازکجامیدونستم اسم عشقت هستی ء؟ نگفتی که . آخه مگه میشه با دو نفر آشنا شده باشی هر دوتا از تهران باشن هر دو تا هم اسمشون نفس باشه ؟ مشکل از شما نیست مشکل منه . اگه از اس دادنم نارحت میشید بگو . شرمنده ولی من تهران نیستم . دربیکرانه ی آسمان دو چیزافسونم میکند : آبی آسمان که میبینم و میدانم که نیست و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست . بو جون خودم گیج شدم این اسی که فرستادی را نفس برای من فرستاده . تو که گفتی از طریق گوشی با هم در ارتباط نیستین . چت که میکردیم از این ها هم واسم می نوشت. قراره من هر چی بگم شما بگی نفس اینو میگفت و اونو میگفت . خب مثل هم اس میدهد تقصیر من چیه ؟ تقصیر شما اینه چشمت دنبالشه . من دوسش دارم واسه اینه که هر چی بهم گفته یادمه . شما به نفس شماره ندادی ؟ دادم . اتفاقأ امشب هم بهش دادم . یک ماه آشنا بودید تازه امشب بهش شماره دادی ؟ خیلی باحالی . قبول نمیکرد ، نمیخواستم نارحتش کنم. به نظر من حق داره اصلأ زنگ نزنه ، مطمئنم حتی شمارتو حفظم نکرده . چرا قبول نمیکرد ؟ نپرسیدی ؟ چرا پرسیدم ، چندبار هم پرسیدم اما میگفت نمیتونم بگم .‏ پس کی میاد ؟ کی بیاد ؟ تو گفتی منتظرشی ، میگم پس ساعت چند میاد ؟ نمیدونم من منتظرشم هر وقت بیاد قدمش رو چشامه .‏ خوش به حالش ، خدا یکی هم نصیب ما کنه .‏ خب دیگه من باید برم آخه قراره برم نت اگه نفس بیاد اون موقع نمیتونم اس بدم ، مرسی که تا الان بیدار موندین ، خوشحال شدم از هم صحبتی با شما .‏ الان بری نت ؟ دیر نیست ؟ پس نفس خانم کی میخوابه ؟ نمیدونم ، من میخوام برم دیگه نمیتونم جواب بدم خداحافظ . خواهش میکنم ، لطف داری ، موفق باشی ، مرسی امیدوارم نفس خانم هم مثل شما با وفا باشه . خداحافظ ‏‎ ‎ در آخر این آشنایی قرار شد دو طرف دیگر با هم کار نداشته باشند و شماره های همدیگر را پاک کنند . کامران رفت سر قرار و میخواست آخرین عشق بازی را با نفس انجام بدهد . نفس اومد اونم مثل همیشه میخواست یک عشق بازی رویایی انجام بده . عشق بازی شروع شد با بوسه های قشنگ با در آغوش گرفتن یکدیگر با نوازش کردن همدیگر با لب گرفتن های رویایی و آتشين و با درد و دل های قشنگ و آرزوهای زیبا به پایان رسید . هر دو عاشق هم بودن اما معلوم نبود نفس از چی میترسید که شماره ی کامران را نمیگرفت. کامران باز هم در آخر شماره اش را داد تا شاید نفس شماره اش را بردارد تا به آرزويش كه رسيدن به نفس بود برسه. دیگر نزدیک صبح بود و لحظات آخر با هم بودن بود به امید روزهای بهتر هر دو خداحافظی کردن و رفتند . نزديك ظهر بود كه تلفن كامران به صدا در آمد . يك پیامک بود از يك شماره ناشناس . انگار شماره براي كامران آشنا بود چون وقتي به طرف تلفن خود رفت خيلي خوشحال بود اما وقتي صفحه تلفن خود را ديد بي حال شد . بله اين همان شخصي بود كه تا نيمه هاي شب قبل از ديدار با نفس همراه كامران شده بود . سلام کامران سلام خوبی ؟ عذاب وجدان گرفتم بهت دروغ گفتم . اس دادم معذرت بخوام . دروغ ؟ چی رو دروغ گفتید ؟ آرد . همین یک کلمه کافی بود تا کامران متوجه همه چی بشود و بی نهایت خوشحال شود . وای نفس خودتی .‏ کامران ببخشید تو رو خدا ، من از دروغ بدم میاد ولی مجبور شدم .‏ ببخشید خب ؟ ترسیدم اگه راستش رو بگم به این خط زنگ بزنی .‏ باشه ، اشکال نداره ، خیلی خوشحال شدم که شمارم رو برداشتی .‏ اگه دیشب هم خودتو معرفی میکردی تا وقتی خودت نمیخواستی با این خط کاری نداشتم .‏ کامران بگو بجون نفس به این شماره زنگ نمیزنی . هنوزم شک داری ، وقتی حرفی رو میزنم تا آخرش رو حرفم هستم . ببخشید نارحت نشو فقط اس دادم همینا رو بگم ، دیگه کاری نداری؟ نه گلم دوست دارم ، همیشه منتظرتم . کامران بخشیدی ؟ آره گلم مگه میتونم نبخشم . کامران تو خیلی خوبی . تو هم خوبی گلم . مزاحمت نشم ؟ نه مزاحم نیستی . پس چی أم ؟ نفس ، هستی ، زندگی ، عشق . مرسی ، کامران منو دوست داری ؟ خیلی ، خیلی زیاد . یعنی چقدر ؟ خیلی زیاد ، اندازه قطره های بارون . من تو رو دوتا دوست دارم . همون دوتا هم از سرم زیاده ، مرسی . شوخی کردم ، دنیا یه طرف تو یه طرف دیگه . مرسی گلم ، راستش رو بخوای همون دیشب متوجه شدم تویی وگرنه جواب نمیدادم . واقعأ ؟ آره . وقتی همون اول گفتی من از کجا میدونستم شما عاشق شدی ، گفتم خودتی .‏‎ ‎ من هنوز باورم نمیشه شماره ای را قبول کردم ، اصلأ فکر نمیکردم اینقدر دوست دارم . مرسی گلم ، منم فکر نمیکردم زنگ بزنی . چرا ؟ نمیدونم ، همیشه یه ترسی تو حرفات بود نمیدونم چیه ، واسه اون میگم . خب در این مورد تجربه نداشتم حق بده بترسم . کامران قول میدم هر چی بشه من عاشقت بمونم . مرسی منم عاشقتم دوست دارم میمیرم واست . دیگه تو این مدت خیلی باهم صحبت کردن ، در مورد رفتار همدیگه و طرز لباس پوشیدن و درد و دل های فراوان و عشق بازی های قشنگ . اما بعد از یک مدت : کامران میخوام یه چیزی بهت بگم . فقط قول بده نارحت نشی . خب منکه نمیدونم چی میخوای بگی . کامران چجوری بگم ؟ خب مگه چی میخوای بگی ؟ آخر این ماه میخوام نامزد کنم . کامران ؟ با شنیدن این حرف کامران از خود بی خود شد ، دیگه توان انجام دادن هیچکاری را نداشت . تلفن های مکرر نفس و پیامک های دلتنگیش کامران را بر آن داشت که به این عشق ادامه دهد. گلم اس بده ، شرمنده نمیتونم صحبت کنم ، حالم خوب نیست ، ببخشید . هر وقت حالت خوب شد خبرم کن ، بای . کجا میخوای بری ؟ من فقط سرم درد میکنه ، نرو ، خب ؟ حال نداری ، تحملم سخته . نه گلم ، بهم حق بده که نارحت باشم ، الان دلم گرفته ، باید مرمتش کنی نه اینکه با رفتنت نمک رو ضخمم بپاشی البته اگه واست مهم باشم . نمیخوام اذیت بشی . کاش یجور دیگه با هم آشنا میشدیم . مگه نه ؟ چقدر سخته بدونی اونیکه میخوایش نمیشه بمونه . نفس تو مگه نگفتی فعلأ قصد ازدواج نداری ؟ گفتم ولی من هیچوقت فکر آینده رو نکردم ، ببخشید . من دلم از تو تنهاتره ، نترس ، اولین آرزوم اینه که هیچوقت یا حداقل خیلی کم احساس تنهایی کنی ، در صورتی که آدم چه بخواد چه نخواد تنهاست . نفس تو بهش جواب دادی ؟ حالا کی هست ؟ آشناست ، پسر بدی نیست ولی به اجبار بابامه . من هنوز باورم نمیشه بهت گفتم دوست دارم اونم تو تلفن . منی که حتی در مورد دوست داشتنم پیش کسی صحبت نمیکنم . حالا فهمیدی چرا قبول نمیکردم که با هم باشیم. آره گلم ببخشید تقصیر منه ، زیاد اصرار کردم . همیشه دوست دارم . گرفتارت شدم ، دلم واسه اولین بار آشوب شده ، حسش میکنم . من هنوز نرفتم و دلم برات تنگ شده . به زندگیم قسم ، بهترین لحظات عمرم وقتیه که با تو حرف میزنم . منم تا حالا با کسی اینقدر راحت نبودم ، منم دوست دارم . واسه اینکه ازت دورم بهت مدیونم . تا حالا اینقدر کسی رو دوست نداشتم . نفس جان خودت رو نارحت نکن ، کاریه که شده . وقتی بارون اومد و زیر بارون بودی یاد منم بیوفت . وقتی که از ته دل میخندی یادم باش . وقتی که دلت گرفت و تو اتاقت تنها یه گوشه نشستی و بغض داری یادم بیوفت . مرگ نفس ، فقط این سه لحظه یادم باش ، فقط همین . باشه گلم ، مگه نگفتم جون خودت رو قسم نخور ؟ جونم مهم نیست . چرا مهمه ، خیلی هم مهمه اگه تو نباشی من چجوری نفس بکشم . کامران جان ، اگه روزی ازدواج کردی و بچه دار شدی و دختر بود اسمش رو میزاری نفس ؟ آره ، حتمأ بهت قول میدم . کاش میشد مال هم بودیم تا ته دنیا ، دست تو دست هم ، تو بغل هم . آرزوی قلبیم بود ، دود شد رفت هوا ، بعضی آرزوها همون آرزو بمونن بهتره . منم خیلی آرزوها داشتم اما نشد که بشه . حالا که میخوای بری ، من با این قلب لا مصبم چیکار کنم ؟ ازش خوب نگهداری کن ، آخه من توشم ، آره ؟ آره دیگه ، این قلب فقط با تو آرامش داره بدون تو دیوونه میشه . دیوونم میکنی با حرفات قلبم رو نوازش میکنه ، مستم میکنه ، عاشق تر میشم . کامران یه روزی دور یا نزدیک وقتی که از همه چی خسته شدم و قید همه چی رو زدم میخوام بیام پیشت مثل دوست پشتم باش . باشه گلم من هستم اما تو نباید به این جور چیزا فکر کنی . به یک زندگی قشنگ فکر کن اگه بخوای اینطوری فکر کنی زندگیت رو خراب میکنی . باشه؟ باشه نگران نباش . دوست دارم واست کمه ، واسه بیان احساسم کمه ، نمیدونم چی بگم که احساسم رو ارضا کنم . مرسی گلم اما تو دیگه باید به زندگیت برسی ، من رو فراموش کنی . ازم نخواه نمیشه فراموشت کنم ، دست من نیست . باشه اما مواظب زندگیت باش نمیخوام بخاطر من زندگیت خراب بشه . مواظبم ، تو هم مواظب خودت باش ، همیشه ، هر جا که هستی . کامران دلم داره آتیش میگیره . فکر کردی حال من خوبه ، دارم دیوونه میشم ، دستهام داره میلرزه . اول که تو اون جاي لعنتی با هم آشنا شدیم بهت شک داشتم ، ولی وقتی دوستت بهم گفت کجا منتظرمی یجوری شدم . چجوری شدی ؟ فکر نمیکردم اینقدر مهم باشم که دوستت رو بفرستی که بگه کجا منتظرمی . ولی تو اینقدر معرفت داشتی ازم چیزی نخواستی حتی ازم خواهش کردی دیگه اونجا نرم . عاشق همین دیوونه بازیات شدم ، بهت گفتم عشق وجود نداره ولی تو به من ثابت کردی عشق هست. در حد پرستش دوست دارم ، اگه الان بگی بمیر میمیرم . من کی باشم که این حرف رو بزنم . دیگه از این حرف ها نزن اشکم رو در آوردی . صدای قلم رو میشنوی . آره صدای قلبته که اشکامو در آورده . دوست دارم . دیگه کار من از دوست داشتن گذشته من دیوونتم یه دیوونه ی واقعی . میمیرم برات ، جون میدم واست ، دیوونتم ، دیوونه ی سادگیتم ، دیوونه ی دیوونه گفتناتم ، دیوونه ی بوس کردناتم ، خیلی دیوونتم دیوونه . نفس دعا کن امشب که خوابیدم دیگه بلند نشم ، دیگه صبح رو نبینم . نه خدا نکنه ، ازم نخواه . ولی همیشه درحسرت آغوشتم ، درحسرت چشم تو چشم شدنت ، درحسرت اینکه تو چشام نگاه کنی بگی دوستم داری ، درحسرت زیر بارو ن با تو بودن ، درحسرت اینکه من و تو دوتایی زیر یه سقف باشیم باهم زندگی کنیم ، توحسرت بوس کردنتم . توی هفت آسمون تو تک ستاره ی منی . الهی من واست بمیرم . نه دیگه قراره من امشب بمیرم ، دیگه این حرف رو نزن ، باشه ؟ کامران مرگ دست خداست ، نگو . با تو خوشبخت میشدم ، همیشه عمر کوتاهه . دلم میخواد بمیرم ، من به احساساتت ضربه زدم. نگو نفسم ، من فقط دوست دارم زندگی کنی ، زندگی کن برای خوشبختی ، باشه نفسم ؟ زندگیه من تویی ، چجوری بدون تو زندگی کنم ؟ نفس ازت خواهش میکنم مواظب زندگیت باش ، عاشقش باش تا اونم عاشقت باشه . من اولین بار عاشق تو شدم ، عشق اول و آخرم تویی . ای خدا ، من چیکار کنم ، یه ذره بیشتر جرأت داشتم یه بلایی سر خودم میآوردم ، دارم خفه میشم از بس گریه کردم . ببخشید گلم ، یک موقع کار دست خودت ندی من بدون تو نمیتونم نفس بکشم . کامران بخاطر توأم که شده زندگی میکنم ولی فراموشت نمیکنم . مرسی نفسم ، منم فراموشت نمیکنم ، هیچوقت . یه روز میام پیدات میکنم ، شاید ده سال دیگه ، شایدم پنج سال دیگه ، هر وقت حتی اگه ازدواجم کرده باشی . اما دوست دارم مثل خواهر و برادر پشت هم باشیم . آره مثل خواهر و برادر ، من همیشه منتظرتم . کاش میشد بمیرم و زنده بشم و همه چیز از اول شروع بشه ، بزرگ شم تو نت باهات آشناشم شماره بدی زنگ بزنم . برام ازعشق بگی عاشقت بشم ، چندسال باهم باشیم و بیشتر با هم آشناشیم ، ازم خواستگاری کنی ، جوابم مثبت باشه ، با هم ازدواج کنیم . دوتایی با هم تا وقتی زنده ایم ، چه رویایی ، ای خدا . دیگه میخواستن آخرین عشق بازی رو انجام بدن ، بغل کردن همدیگر ، لب گرفتن های آتشین ، نوازش کردن یکدیگر ، و درد و دل های آخر . خب دیگ کاری نداری نفسم ؟ من هر شب پیام هامون رو میخونم ، گریه میکنم بعد میخوابم . نه دیگه ، تو هم برو دنبال زندگیت واسه آخرین بار میگم دوست دارم ، هیچوقت از یادم نمیری ، همیشه شادباش ، نمی بخشمت اگه واسه من گریه کنی . من بیشتر از این حرف ها دوست دارم ، ممنونم ازت . بیا قرار بزاریم هر وقت بارون گرفت ، همدیگه رو دعا کنیم . باشه حتمأ ، هیچوقت فراموشت نمیکنم ، همیشه منتظرتم . کامران دوست دارم ، همیشه بیادتم . فدات شم گلم ، همیشه حتی موقع مرگم به یادتم ، مواظب خودت باش . قول میدی یه روز حتی چند سال بعد همدیگه رو ببینیم ؟ آره ، آرزوی من دیدن توست ، یک لحظه با تو باشم بعد بمیرم . نفسم خداحافظ . بگو دوستم داری دیگه . گفتم که کارم از دوست داشتن گذشته ، دیوونتم دیوونه ، خداحافظ . دیوونه ی عاشق ، منم دیوونتم ، باشه این آخرین اس بود ، میخوام دیوونه باشم ، مثل تو ، دیوونتم ، ببخش شاید تو دنیای دیگه همدیگه رو دیدیم ، خداحافظ . از این به بعد هر دو رفتن دنبال سرنوشت خودشون اما نفس هیچوقت آرامش نداشت ، وقت خواب تا گریه نميکرد خوابش نميبرد ، همیشه منتظر بود، منتظر بود تا ببینه کی وقتش میشه که بره پیش کامران . اولین پسری که بهش اعتماد قلبی کرد کامران بود . که اونم قسمت نشد با هم باشن . آخه کامران خیلی دیر اومد تو زندگیش . شایدم نفس زود ازدواج کرد . ولی هر دو همیشه عاشق همدیگه بودن ، همیشه . امیدوارم خوشتون اومده باشه . این داستان رو تقدیم میکنم به نفس زندگیم ، اگه حرفی زدم یا کاری کردم که از دستم نارحت شده ازش معذرت ميخوام و اميدوارم من رو ببخشه .

نظرات شما عزیزان:

MJ
ساعت21:46---19 شهريور 1391
اگه كسي متن واضح و رنگيه داستان رو خواست به من ايميل بزنه تا براش بفرستم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:47 ] [ سعید نیما ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به نام خدا زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم دوست من خوش اومدی. اینم بگم ما فقط گرد اورنده مطالب هستیم
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






با اين دكمه كاري نداشته باشيد!!

بهترين كدها در صبادانلود




در اين وبلاگ
در كل اينترنت