دنيا دو روزه
AHVAZ WEB 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیا دو روزه و آدرس saeednima.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. با لینک کردن بازدید خود را افزایش دهید دوست دار شما سعید و نیما





یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند 
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!!

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:جک,جک جدید,جک ابادانی,جک کردی,جک ترکی,لاف,لاف زدن تهرانی,دنیا د روزه,, ] [ 21:18 ] [ سعید نیما ]

خوش به حالت حوا ، خودت بودی و آدمت ! وگرنه آدم تو هم به هوای دیگری می رفت !!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:حوا,ادم,دیگری,نامردی,دنیا دو روزه,, ] [ 16:32 ] [ سعید نیما ]

تقصیر دستور زبان است که بعد از من و تو "ما" نمی آید..."او" می آید.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:من,تو,او,ما,دنیا دو روزه,, ] [ 16:13 ] [ سعید نیما ]

سلامتی
دلمون
جیبمون
یخچال خونمون
که هیچی تو هیچ کدومشون نیست!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:دل,یخچا,جیب,دنیا دو روزه,, ] [ 16:5 ] [ سعید نیما ]

غضنفر میره مهمونی سر سفره یکی از بچه هاش میگه بابا یه لیوان آب میدی ؟
غضنفر داد میزنه میگه آب تو خونه داریم, مرغ بخور بدبخت =))


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:مرغ,مهمونی,غضنفر,دنیا دو روزه,, ] [ 16:2 ] [ سعید نیما ]

_ خانوم ببخشيد، ساعت چنده؟
_ برو خجالت بکش آقا! مي خواي با من دوست شي؟! من
اصلا تو رو لايق اين حرفا نمي دونم. پسره ي بي ريخت! عجب
دور و زمونه اي شده والا بخدا. اين همه آدم اينجان، يه راست
مياي از من ساعت مي پرسي که با من دوست شي؟!
_ والا من فقط مي خواستم بدونم ساعت چنده، ولي
شما مثل اينکه بيشتر از اين حرفا مشتاقي!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:خانم,دختر,دوست ااشتنی,دنیا دو روزه,ساعت,ساعت چنده,پسر,دختر,, ] [ 16:1 ] [ سعید نیما ]


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:تن عریان,ارزان,دنیا دو روزه,سعید نیما,سعید,نیما,, ] [ 15:8 ] [ سعید نیما ]

 
 
خوابـگاه دخــتـران ( شب )

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

 

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

 

 

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

 

 

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

 

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

 

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

 

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

 

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

 

 

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

 

 

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

 

 

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

 

 

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

 

 

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

 

 

خوابــگاه پســران (شـب)

سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

 

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

 

 

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

 

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟

 

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

 

 

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. بچه های  کلاس مـا که مثـل بچه های  شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

 

 

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

 

 

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

 

 

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

 

 

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

 

 

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!!

 

 
و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند.!
 
 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
فکر می‌کنید وقتی حرف از داشتن شکمی صاف به میان می‌آید، ضرب المثل نابرده رنج، گنج میسر نمی‌ شود درست است؟ نه دقیقاً. روش‌های گوناگونی وجود دارد که بدون ساعت‌ها ورزش بر روی زیر‌انداز در خانه یا باشگاه ،بتوانید ماهیچه‌هایتان را  خوش‌ اندام و  وزن خود را کم نمایید.با استفاده از این نکات می‌توانید حین رفتن به سر کار، در محل کار و وقتی در خانه استراحت می‌کنید، شکم خود را صاف‌تر کنید.

این هشت روش آنقدر ساده اند که برای شروع ورزش زیبایی ‌اندام  نیز  کاملاً مناسب اند:

1- برای خوش‌اندام شدن ،صبح‌ها پنج دقیقه وقت صرف کنید: بالرین‌ها برای شکم‌های صاف‌شان مشهور هستند، بنابراین صبح‌ها پنج دقیقه صرف انجام این حرکت باله بکنید: سمت چپ یک صندلی بایستید و دست چپ‌تان را برروی پشتی صندلی قرار دهید، پاها را در کنار هم نگه دارید، پاشنه‌های پاهایتان را به هم چسبانده و انگشتان پاها را به سمت بیرون طوری قرار دهید که فرم یک مثلث را ایجاد کنند. دست راست خود را مستقیم به سمت بالا و سقف بکشید.

حالا از کمر به سمت جلو و زمین خم شوید و دست راست خود را به سمت کف بیاورید و اگر می‌توانید زمین را لمس کنید. در همین حالت مانده، شکم خود را به داخل جمع کنید تا ناف به ستون فقرات نزدیک شود. هوا را به بیرون دمیده، آرام راست شوید.تکرار کامل این حرکت تنها 20 ثانیه زمان می‌برد. 5 بار حرکت کامل را تکرار نمایید و به تدریج با احساس قوی‌تر شدن، تعداد را افزایش دهید.

2- حین حرکت از ماهیچه‌ها کار بکشید: به محل کارتان رانندگی می‌کنید و یا از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده می‌نمایید؟ در مسیر چند انقباض فضایی انجام دهید. شکمتان را به داخل کشیده و بدون نگه داشتن نفس‌تان، شکم را جمع کنید. چند ثانیه شکم را نگه داشته و سپس رها کنید. برای اطمینان از انجام این حرکات در دفعات لازم، تا اتمام دو آهنگ کامل که از رادیو پخش می‌شود، به تکرار حرکت ادامه دهید.

3- پشت میز، خود را بکشید: وقتی به محل کارتان رسیدید و پشت میزتان نشستید، این حرکات نشسته را امتحان نمایید. یک بطری پر از آب، نگهدارنده کاغذ یا یک وزنه کوچک را بین دو دست نگه دارید. صاف نشسته و ران‌ها و زانوها را مستقیم به سمت جلو قرار دهید. آهسته بطری را از یک سمت بدن به سمت دیگر  حرکت داده، برروی انقباض ماهیچه‌های مورب تمرکز نمایید.

به علاوه: اگر حین چرخیدن، وزنه را فشار دهید، ماهیچه‌های سینه را نیز تقویت می‌کنید.
4- پیش از نهار، خم شدن به طرفین را امتحان کنید: این تمرین حین نیاز به کشیدن ماهیچه‌ها بسیار مفید است. بایستید و بازوها را به بالای سر ببرید، کف دست‌ها را به هم فشار داده و بازوها را مستقیم نگه دارید، خود را به سمت بالا کشیده و تا آنجا که می‌توانید به سمت راست خم شده و بروی انقباض سمت چپ بدنتان تمرکز نمایید.به مرکز برگشته، به سمت چپ خم شده و سمت راست کمرتان را منقبض کنید. این حرکت را 30 تا 60 ثانیه تکرار نمایید. حتماً همکاران‌تان به طرز عجیبی به شما نگاه خواهند کرد، اما زمانی که متوجه شوند این حرکت چه حس خوبی را ایجاد می‌کند، به شما ملحق خواهند شد.

5- وقتی در صف ایستاده‌اید، تمرین بلند کردن پاها را انجام دهید: این حرکت را حین انتظار کشیدن در صف مغازه یا نانوایی انجام دهید. پاها را 5 تا 7 سانت از هم باز کنید. ماهیچه‌های شکمی را به نحوی درگیر نمایید  که ستون مهره شما صاف و ثابت باشد. آرام پای چپ خود را 7 تا 15 سانتی‌متر از زمین بلند نمایید و تعادل خود را بر روی پای راست حفظ کنید.سعی کنید به این‌طرف و آن‌طرف خم نشوید و 10 تا 15 ثانیه در همین وضعیت باقی بمانید. پای خود را روی زمین قرار داده و حرکت را با پای راست تکرار نمایید. قبل از اینکه نوبت شما برسد، این حرکت را به تعداد مساوی با هر دو پا انجام دهید.

6- بعد از ظهرها فعال باشید: این حرکت دیگری برای تقویت ماهیچه‌های شکمی حین قرار داشتن پشت میز در نیمروز است. بلند شوید و کف دستان‌تان را مستقیم زیر شانه‌های‌تان، بر روی میز قرار دهید. پشت خود را صاف نگه داشته و ابتدا یکی از پاهای‌تان و سپس پای بعدی را عقب ببرید تا بدن‌تان یک خط صاف را ایجاد کند. باید کاری کنید که انگار می‌خواهید به سمت جلو فشار دهید. سپس پاهای‌تان را به سمت جلو و به سمت میز حرکت دهید. این حرکت را به مدت 60 ثانیه یا بیشتر تکرار نمایید.

7- پس از شام ماهیچه‌های شکم را سفت کنید: وقتی در خانه در حال استراحت هستید، از روی مبل پایین بیایید و یک توپ تعادل بردارید(توپی بادی که در تمرینات ورزشی و ایروبیک استفاده می‌شود). برای انجام این تمرین، بر روی توپ تعادل دراز کشیده، توپ را زیر بخش پایینی کمر قرار دهید. دستان‌تان را پشت سر گذاشته یا برروی سینه قرار دهید.

ماهیچه‌های شکم را سفت کنید و نیم‌تنه خود را از روی توپ بلند کنید. همانطور که ماهیچه‌های شکم را منقبض می‌کنید بخش پایینی قفسه سینه خود را به سمت ران‌های‌تان فشار دهید. کمرتان را پایین بیاورید تا شکم‌تان را بکشید. توپ، پاهای‌تان را مجبور می‌کند نسبت به زمانی که این‌ کار را برروی تشک انجام می‌دهید فعالیت بیشتری داشته باشند. به علاوه، حفظ تعادل بر روی توپ شما را مجبور می‌کند کل بدن‌تان را درگیر تعادل نمایید.

8- قبل از خواب تمرین کنید: بر روی زمین دراز کشیده و پاهای‌تان را مستقیم دراز کنید. آهسته پای راست خود را به سمت سقف بالا آورده و همزمان دست چپ را نیز بالا بکشید. پای خود را از عرض بدن به نحوی عبور دهید که نوک انگشتان دست‌تان با نوک انگشتان پای‌تان تماس پیدا کند (یا تا آنجا که می‌توانید آنها را به هم نزدیک نمایید).

دست و پای‌تان را پایین آورده و این کار را با پای چپ و دست راست تکرار کنید. حرکت را آهسته انجام دهید تا بتوانید آن را کنترل کنید و در 5 دقیقه هر چند بار که می‌توانید حرکت را تکرار نمایید.این تمرینات را به برنامه روزانه خود اضافه نمایید، بعد از مدت کوتاهی نتیجه را خواهید دید. اما به خاطر داشته باشید که شکم کاملاً صاف فقط نتیجه تمرین نیست. بلکه می‌بایست به طور مرتب تمرین کرده و غذاهای سالمی بخورید، رژیم غذایی متعادلی داشته باشید و بیشتر از آنچه کالری مصرف می‌کنید، کالری بسوزانید.
 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:شکم,ورزش,صاف کردن شکم,خوش اندام شدن,دنیا دو روزه,دنیا,دو,روزه,, ] [ 22:31 ] [ سعید نیما ]

 

 

عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست 

گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:عاشق,عشق,عشقی,تنها,تنهایی,دوست دارم,دنیا دو روزه,دنیا,دو,روزه,, ] [ 17:28 ] [ سعید نیما ]
سعید اذیت نکن دیگه. جاده چالوسِ ها. اینجام باید خفه شم؟ هیچ کس نمی بینه. نترس. فوقشم گیر دادن می کشم جلوتر خوب. اصلا میخوام راحت باشم.

سعید توکلی در وبلاگ "ساقی میکده" نوشته است:

جاده ی چالوس

ساناز روسریتو بکش جلوتر. گیر میدن من حوصله ندارما!

سعید اذیت نکن دیگه. جاده چالوسِ ها. اینجام باید خفه شم؟ هیچ کس نمی بینه. نترس. فوقشم گیر دادن می کشم جلوتر خوب. اصلا میخوام راحت باشم.

ساناز خانم بی خیال شو خواهشا. جلوتر پلیس راه. روسریتو درست کن

اَه. ترسوی بزدل. بیا، خوبه؟

بزرگراه همت ساعت 10 شب

کاش اتوبان همیشه انقدر خلوت بود سعید.

بازم که روسریت افتاده!

گیر نده ها. از کِی تا حالا غیرتی شدی واسه من؟ نمی خوام روسری سرم کنم. اصلا نمی خوام حجاب داشته باشم. باید کیو ببینم؟

خره اینجا ایرانه. می فهمی؟ دوست داری گشت ارشاد بگیره ببرتمون؟ حالا که همینجوری تو خیابون کسی بهمون کاری نداره انقدر تابلو بازی دربیار تا این بسیجیا بگیرن ببرنمون.

بسیجیا الان خوابن سعید جان. گشت ارشادم که فقط سر چهاراه ها بود و دم ورودیه ایستگاه مترو. اونام که چندوقته خدارو شکر شرشون کنده شده. (صدای ضبط بلند می شود و ساناز سر خود را از شیشه ماشین بیرون می کند و جیغ بلندی می کشد. باد فرم موهای ساناز را به هم می ریزد)

میدان تجریش ساعت 6 بعد از ظهر

ساناز و سعید داخل ماشین نشسته اند. روسری ساناز روی شانه هایش افتاده است. صدای خواننده ی زنی که خارجی هم می خواند به گوش می رسد. ترافیک خیابان ماشین ساناز و سعید را به نمایشگاه تبدیل کرده است. جوان تر ها حریص تر از مردهای سن و سال دار به ساناز چشم دوخته اند. ساناز گه گداری ابرو نازک می کند و عشوه ای می آید و با سعید بگو بخندی می کنند. احتمالا سعید به این پسرهای اذب اقلی ای که خیابان های تهران را متر می کنند می خندد. اگر خوب نگاه کنی کمی عقب تر ساناز و سعید دیگری هم می بینی. آن ها هم غرق خنده هستند. آنجا هم ساناز روسری ندارد. ساناز ماشین عقبی هم می خواهد راحت باشد. او هم از حجاب بدش می آید. حجاب دست و پای او را هم می بندد. اتفاقا سعید هم از نگاه های طمع آمیز جوانک های آس و پاس خیابان بدِش نمی آید. صدای ضبط را بلند می کند تا پوز سعید ماشین جلویی را بزند. تا همه به ساناز او نگاه کنند.

ساناز و سعید در خیابان های تهران پر شده است. همه ی سعید ها دوست دارند ساناز خودشان را به رخ بکشند. کسی به ساناز و سعید کاری ندارد. آن ها دیگر در ایران زندگی نمی کنند. آن ها دیگر در خیابان شهید اندرزگو زندگی نمی کنند. سعید و ساناز کاری کرده اند که دیگر بهتر است خیابان ولیعصر را همان پهلوی صدا بزنی! سعید دیگر به روسریِ ساناز گیر نمی دهد. ساناز روسری را فقط دور گردنش می اندازد تا اگر کسی به آن ها گیر داد روی سرش بکشد.

********

اشاره ۱: پدر و مادر ها سعید و ساناز را تربیت کرده اند

اشاره ۲: وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ذبح کردیم باید فکر این روز ها را هم می کردیم

اشاره ۳: عصر خلافت امیر مؤمنان علی(ع) بود، به آن حضرت گزارش رسید که در مسیر راه ها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمی کنند، بسیار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنرانی به آنها فرمود: «نبّئت انّ نسائکم یدافعن الرّجال فی الطّریق، اما تستحیون؟ لعن اللّه من لایغار؛ به من خبر رسیده که زنان شما در مسیر راه ها به مردان تنه می زنند، آیا حیاء نمی کنید، خداوند لعنت کند کسی را که غیرت نمی ورزد.»*


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

طرف میره انگلیس راننده تاکسی میشه
ازش میپرسن؛سختت نیست فرمون سمت راسته؟
میگه:نه فقط بعضی وقتا حواسم نیس تف میکنم تو صورت مسافر بغلی!!!!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:تاکسی,راننده تاکسی,مسافر,مسافر بغلی,دنیا دو روزه,دنیا,دو,روزه,, ] [ 16:34 ] [ سعید نیما ]

ﺷﺮﻁ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻥ،ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ ......
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺑﯽ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺩﻝ ......
ﻋﻠﺖ ﺩﻭ ﺩﻟﯿﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﻻﻥ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ ......
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻫﻢ ﺩﻝ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ !!!!!!...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:دنیا دو روزه,saeednima,loxblog,com,, ] [ 16:28 ] [ سعید نیما ]

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر
پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

دختره 4000 تا دوست تو صفحه فیس بوکش داره که 3990 تاش پسرن ...
( مدلهای مختلف : کچل ، کوتوله ، چاق ، لاغر ، يه وری … )
بعد تو پروفايلش نوشته:
من آن گلبرگ مغرورم که ميميرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نميگردم
.... فکر کنم فقط پی "شبنم" نميگرده !!!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:دختر,پسر,تفاوت,دنیا,دو,روزه,دنیا دو روزه,سعید نیما,سعید,نیما,, ] [ 16:12 ] [ سعید نیما ]
توی ژاپن: جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست . توی اسپانیا: مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن . توی انگلستان: دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه . توی فرانسه: خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه . توی استرالیا: دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه . توی قفقاز: جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما تکرار میشه . توی نروژ: معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه . توی آفریقا: قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن . توی مکزیک: کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه . توی ایران: فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
مراحل زندگی پسرها به 10 دوره تقسیم میشه، که شامل مراحل زیره : شش سال اول زندگی: - گریه نکن - شیطونی نکن - دست تو دماغت نکن - تو شلوارت پی پی نکن - مامانت رو اذیت نکن - روی دیوار نقاشی نکن - انگشتت رو تو پریز برق نکن - شب ها تو جات جیش نکن - با اون پسر بی تربیته بازی نکن - اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن دوره دبستان: - موقع رفتن به مدرسه دیر نکن - پات رو تو جامیزی نکن - ورق های دفترت رو پاره نکن - مدادت رو تو دهنت نکن - تخته پاک کن رو خیس نکن - حیاط مدرسه رو کثیف نکن - گچ رو پرت نکن - تو راهرو سروصدا نکن دوره راهنمایی: - ترقه بازی نکن - تو کوچه فوتبال بازی نکن - با مامانت کل کل نکن - اتاقت رو شلوغ نکن دوره دبیرستان: - با کامپیوتر بازی نکن - تقلب نکن - با دوستات موتورسواری نکن - عصرها دیر نکن - با دختر همسایه صحبت نکن - با بابات دعوا نکن - مردم آزاری نکن - نصف شب سر و صدا نکن - وقتت رو با مجله تلف نکن دوره دانشگاه: - سر کلاس درس غیبت نکن - با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن - خیابون ها رو متر نکن - تو سیاست دخالت نکن - شب برای شام دیر نکن - با مامور پلیس کل کل نکن - چراغ قرمز رو عشقی رد نکن - موبایلت رو Reject نکن - حذف پزشکی نکن - آستین کوتاه تنت نکن - همه رو دودره نکن دوره سربازی: - موهات رو بلند نکن - روت رو زیاد نکن - از اوامرسرپیچی نکن - فرار نکن - با اسلحه شوخی نکن - غیبت نکن - به آینده فکر نکن - درگیری ایجاد نکن - به فرمانده بی احترامی نکن دوره شوهر بودن: - با زنت شوخی نکن - زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن - با دوستانت الواتی نکن - تو فیس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن - موبایلت رو قایم نکن - از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن - پولت رو خرج دوستات نکن - رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن - بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن دوره پدر بودن: - بچه رو تنبیه نکن - به بچه بی توجهی نکن - به بچه توهین نکن - بچه رو از بازی منع نکن - بچه ت رو کتک نزن - بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن - بچه رو محدود نکن - به مادر بچه بی توجهی نکن - بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن دوره پیری: - برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن - نوه هات رو لوس نکن - با پیرزن های دیگه حرف نزن - هوس جوونی نکن - از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن - لباس شاد تنت نکن - به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن - تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن - به هر کی رسیدی، نصیحت نکن دوره پس از مرگ! - حالا دیگه دوره نکن تموم شد! حالا هر کاری دلت می خواد بکن. فقط لطفا با روح دختر شمسی خانوم کاری نداشته باش!
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
کاش می شد غم دلها را نگاشت کاش می شد ماه را صفحهً دل کرد وز خوبی و بدی در آن نگاشت کاش می شد اشکها را بوسید و گل یاد و بوئید کاش می شد به قناری فهماند که زمستان زیباست!
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
مادرم .... قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند... به سلامتی تموم مامانهای دنیا
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
من بدهکار تو ام ای مادر همه جانی که به من بخشیدی لحظاتی که برای امن من جنگیدی و بدهکار توام عمرت را روزهایی که ز من رنجیدی اشک ها دزدی ، و به من خندیدی من بدهکار تو ام ای مادر ....
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به نام خدا زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم دوست من خوش اومدی. اینم بگم ما فقط گرد اورنده مطالب هستیم
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






با اين دكمه كاري نداشته باشيد!!

بهترين كدها در صبادانلود




در اين وبلاگ
در كل اينترنت